بزرگترین فایده بهار برای من تازگی و شکفتن هست. مفهومی که با دیدن طبیعت سرد و خاموش زمستان به من لبخند میزنه ... باورتون میشه؟ ... این عکس بالای مطلب متعلق به یک درخت آلبالوی بهمن ماه هست ... اولین شکوفه ... شاید الان دیگه نباشه اما بقیه شکوفهها هم به زودی مثل اون شکفته میشن و درخت رو زیبا و بارور میکنن.
پستهای آسمانی یک سری از پستها هستن که به صورت هفتگی، روزهای دوشنبه منتشر میشه. توی این پستها قراره پستهای مفیدی که از نظر بنده مفید و فاخر بودن و نظرم رو جلب کردن به خوانندههای دیگه بلاگ معرفی کنم و نکته مورد توجه خودم رو که قابل ذکر هست ... بیان کنم. در واقع یه جور هفتهنامه بلاگی هست.
طبق معمول سفر بودم این مدته در حین انجام کارای دیگه، عکاسی رو هم کنار نذاشتم . خب این بار هم مازندران و منطقه زیبای سوادکوه بودم. این بار جای جالبی رفته بودم . امامزادهای که در بالاترین نقطه یک کوه واقع بود و فوقالعاده زیبا بود. مشهوره که اسم این مقبره ...
پستهای آسمانی یک سری از پستها هستن که به صورت هفتگی، روزهای دوشنبه منتشر میشه. توی این پستها قراره پستهای مفیدی که از نظر بنده مفید و فاخر بودن و نظرم رو جلب کردن به خوانندههای دیگه بلاگ معرفی کنم و نکته مورد توجه خودم رو که قابل ذکر هست ... بیان کنم. در واقع یه جور هفتهنامه بلاگی هست.
پستهای آسمانی یک سری از پستها هستن که به صورت هفتگی، روزهای دوشنبه منتشر میشه. توی این پستها قراره پستهای مفیدی که از نظر بنده مفید و فاخر بودن و نظرم رو جلب کردن به خوانندههای دیگه بلاگ معرفی کنم و نکته مورد توجه خودم رو که قابل ذکر هست ... بیان کنم. در واقع یه جور هفتهنامه بلاگی هست.
یکی از بازیهای محبوب من این بازی یعنی 0AD هست. سبک این بازی استراتژیکه و تمرکز اون روی جنگهای تاریخی و مسائل اقتصادی هست. قبایل و ملل انتخاب شده توی این بازی به سالهای ۵۰۰ تا ۱ قبل از میلاد بر میگردن که ایران باستان هم توی این بازی به خوبی ( نه عالی ) به تصویر کشیده شده و میتونین با تمدن ایران باستان وارد جنگ بشین.
پستهای آسمانی یک سری از پستها هستن که به صورت هفتگی، روزهای دوشنبه منتشر میشه. توی این پستها قراره پستهای مفیدی که از نظر بنده مفید و فاخر بودن و نظرم رو جلب کردن به خوانندههای دیگه بلاگ معرفی کنم و نکته مورد توجه خودم رو که قابل ذکر هست ... بیان کنم. در واقع یه جور هفتهنامه بلاگی هست.
این عکس رو در لحظه طلوع آفتاب تابستان گرفتم ... یکی از ییلاقات مازندران ... وقتی که صبح زود رفتم برای عکاسی یاد یکی از مشکلات این سالهام افتادم ... بالا رفتن وزن و سخت شدن حرکت برام ... یادمه نوجوان که بودم سبک و سریع حرکت میکردم و لذت فوقالعادهای از دویدن بهم دست میداد ... حس آزادی ...
وقتی فردی صدمه جدی میبینه، میبینم که بدنش نابود شد، اما وقتی سرش سالم موند باز همون آدم هست ... این فکر به ذهنم خطور میکنه که ما منهای مغزمون، جزو ابزارای دسته دوم هستیم ... یعنی دست و پا و معده و روده و اینا ... اون داخل هم غذا رو تبدیل به خون میکنن و چیزای دیگه و میفرستن به بقیه جاها ... آره خیلی پیچیده هستیم ...
نمی دونم چرا انقدر حس انتظار دارم این روزا ... انگار منتظر یه چیزی هستم ... یا حس میکنم باید دنبال چیزی بگردم ...
شاید برای شما هم اتفاق افتاده باشه که بعضی اسمها از خانواده میشنوین که از دنیا رفتن یا به دنیا اومد
گفته بودم که به برنامهنویسی و عکاسی علاقه دارم و حالا هم سری بعدی از عکاسی در دل طبیعت رو منتشر میکنم که ادامهای بر علاقههام هست. این بار عکسا از منطقه سوادکوه استان مازندران گرفته شدن و عکسهای مختلفی گرفتم که تصمیم بر این شد
مدتی هست که پست نذاشتم و این جور اتفاقات توی بلاگ من معمولا پیش میاد ( اگه دنبال کننده قدیمی بلاگم باشین، میدونین ) . این بار سفر بودم و از دست هوای گرم تابستون به طبیعت و ییلاقات پناه بردم . این تصویر بالای صفحه هم یکی از مناظر اونجاست