پیشنهادهای آسمانم
همیشه ماه تیر برای ما ماه خاصی بوده. از این نظر که آغاز فصل تابستان و از طرفی هم ماه کنکور هست. آخر هفتهی آینده برای خیلی از دوستان ما، اتفاق سرنوشتسازی میافته. لحظاتی سخت پر از استرس که معمولا خاطرات خوبی برای ما به جا نمیذارن، مگر اینکه آمادگی لازم
کتاب کیمیاگر اثر پائولو کوئیلو و با ترجمه ساره سادات علوی، عنوانی جالب و اسرار آمیز بود که بالاخره خواندمش. آنقدر که مشغول داستان جذابش شدم، خواب از سرم پرید و این کتاب را در چهار ساعت و نیمی تمام کردم. لپ کلام کتاب در مقدمه ساره سادات علوی آمده که
مشغول خواندن کتاب قلعه حیوانات، ترجمه خانم زهرا آلوشی بود. کتاب ترجمهی روان و مناسبی داشت اما ویژگی جالب دیگری که کتاب داشت این بود که دوزبانه بود. به زبان اصلی کتاب کاری نداشتم و با زبان فارسی شروع کرده و پیش رفتم تا اینکه به قسمتی
وقتی که نگاهی از بالا به پایین نسبت به زندگی خودم میکنم، میبینم اون چیزی که میخواستم نشد. قبلا در مورد نگاه کودکانه من به آینه و تصور آینده صحبت کردم اما به غیر از تصور چهرهی آینده، به نکات ریز دیگری هم فکر کردم که به چشم نیومدن. چیزی مثل این که آیا من آینده،
یکی بود ... یکی نبود ... به جز وبلاگنویسا هم کسی نبود. به ایستگاه شهید بهشتی رسیدم ... دختری با شال سبز دیدم. در کنارش بود پسری امید نام. سلامی کردم و نشانی دادم. حالا انقدر ادبی هم نبود. دوستمان محمدحسین، سپس استیو، آقاگل و کم کم بقیه دوستان