پیشنهادهای آسمانم
سلام دوستان ... سال نو شد و من هیچ پستی نذاشتم دیگه کافیه ... :))
سال جدید مبارک ... امیدوارم که اتفاقای خوب و جدیدی برای همه ما توی این سال رقم بخوره
یاد و خاطره چیزای خوبی هستن . مخصوصا اگه خیلی تنها باشیم ... خیلی شیک و قشنگ دلتنگتون میکنه و دلتون میخواد تا جون دارین گریه کنین . هر زمان یاد تنهایی میوفتم ... به یاد فیلم دور افتاده ( Cast Away ) میوفتم که تام هنکس بازی کرد .
سلام ، مدتی هست که به روز نکردم . از دوستای عزیزم که این مدت پی گیر حالم بودن صمیمانه متشکرم . واقعا باعث قوت قلب بود .
خب پوپک گلدره . بازیگر محبوب بچگی های من . یادمه بچه تر از الانم بودم یعنی دوران کودکی ،
سلام دوستان . مهمان اولین قسمت ، همونطور که بالا می بینین دوست خوب من و شما شقایق خانوم هستن . مهمان که چه عرض کنم ( فقط من دارم حرف میزنم ... خخخ ) شقایق خانوم به این خاطر اولین مهمان این مجموعه پست
با سلام ، به این مجموعه پُست خوش اومدین . خیلی خوبه که ما دوستای مجازی کارای گروهی و قشنگی رو برای تعامل نسبت به هم انجام بدیم ، خیلی لذت داره و خاطرات خوبی رو میسازه برامون . یادمه مدتها پیش ( قبل از این که این بلاگ رو راه اندازی کنم ) دوستان
تا حالا شده یه روز از خواب بیدار بشین و یه حس فوق العاده داشته باشین ؟ خب هر کس یه سری ویژگی ها و شخصیت ها و همینطور گذشته و اتفاقات خودش رو داره . پس میشه گفت که احساسات مختلفی ممکنه برای هر کسی پیش بیاد . حالا امروز صبح من حس خوبی رو تجربه کردم .
بعضی وقتا که سرم خلوت میشه فکر هم می کنم . البته سرم آنچنانی هم شلوغ نیست اما در کل میگم که بعضی اوقات به بعضی از حاشیه های زندگی فکر می کنم . مثلا یکی از حاشیه هایی که مدتها منو به فکر وا می داشت ازدواج و نامزدی و اینجور مسائل بود .
تا حالا شده که با آهنگی برید به گذشته و خاطرات تلخ و شیرینتون مثل روز روشن کنید و به یاد بیارید ؟ حتما برای اکثر شما شده . آهنگ هایی که به صورت حیرت انگیزی احساسات و لحظات گذشته رو به وضوح برای ما زنده می کنن . من مثل خیلی از شما از آهنگی بیشتر از بقیه آهنگ ها
یه روز اومدم و با خودم فکر کردم که اگه الان آخرین لحظهی زندگی من بود ( منظورم این که آخرین روز زندگیم ) چه احساسی نسبت به زندگی و آرزوهام و همینطور کارهای گذشته خودم داشتم . خودم رو جای اون آدم گذاشتم . حس های زیبای کودکیم ،
داشتم توی دریای بی انتهای اینترنت گشت و گذاری می کردم واقعا باورم نمیشد ، یه بابایی هست که خیلی باهوشه ولی یه کوچولویی داره که نابغه هست ، این کوچولوهه انگاری تولدش هست و میخواد یه شمع رو خاموش کنه ولی بیچاره می خواد به روش متفاوتی این رو فوت کنه و خاموش بشه ،
همه ما توی زندگی ( مفهوم زنده بودن و ادامه دادن ) به دو راهی هایی می رسیم ( فکر کنم اون کسی که اصلا دیوانه مادرزادی هم هست به یه دو راهی میرسه ... این که به طرف حمله کنه یا نه ) . مثلا یکی از این دوراهی ها می تونه توی ایران کنکور و درس و دانشگاه باشه