پیشنهادهای آسمانم
همیشه ماه تیر برای ما ماه خاصی بوده. از این نظر که آغاز فصل تابستان و از طرفی هم ماه کنکور هست. آخر هفتهی آینده برای خیلی از دوستان ما، اتفاق سرنوشتسازی میافته. لحظاتی سخت پر از استرس که معمولا خاطرات خوبی برای ما به جا نمیذارن، مگر اینکه آمادگی لازم
این داستان من در دنیایی موازی هست. دنیایی که همین حالا در ذهن من، تصور شد و شکل گرفت، حالا میخواهم که به آنجا سفر کنم و از آنجا بگویم. چشمانم را میبندم و بعد از مکثی کوتاه، چشمانم را باز میکنم. روی تختی دراز کشیدهام. بوی شکوفههای سیب و گیلاس به مشامم میآید.
تا حالا به ماشینهایی که از کنارتون میگذرن دقت کردین؟ یک یا چند انسان که درون یک قالب به اسم خودرو، ماشین، پراید و ... در حال حرکت هستن. وقتی به این صحنه فکر میکنم، خودم رو میبینم. من مثل همان خودرو هستم، قالبی که در حال حرکتم و یک یا سری چیزهایی درون این قالب هست.
چقدر یک انسان میتونه بزرگوار باشه که با عشق و علاقه، کارهای ارزشمندش رو به رایگان برای استفاده آزاد همه، منتشر کنه. فونتهای ساحل، وزیر و بسیاری دیگر که امروز ما روی قالبهامون داریم به رایگان و راحتی استفاده میکنیم، ساختهی دست صابر راستیکردار عزیز هستن.
مشغول خواندن کتاب قلعه حیوانات، ترجمه خانم زهرا آلوشی بود. کتاب ترجمهی روان و مناسبی داشت اما ویژگی جالب دیگری که کتاب داشت این بود که دوزبانه بود. به زبان اصلی کتاب کاری نداشتم و با زبان فارسی شروع کرده و پیش رفتم تا اینکه به قسمتی
وقتی که نگاهی از بالا به پایین نسبت به زندگی خودم میکنم، میبینم اون چیزی که میخواستم نشد. قبلا در مورد نگاه کودکانه من به آینه و تصور آینده صحبت کردم اما به غیر از تصور چهرهی آینده، به نکات ریز دیگری هم فکر کردم که به چشم نیومدن. چیزی مثل این که آیا من آینده،
به نظر من وبلاگ یک پایگاه هست، به این معنا که یک مکان امن برای انجام فعالیت و ارجاع میتونه باشه. حال این وبلاگ میتونه به صورت شخصی میزبانی بشه (مثل داشتن یک وردپرس روی یک هاست یا صفحه گیتهاب)، یا سرویسهایی
هر چیزی در این دنیا، دارای محدوده و ظرفیتی هست. بعضی از این محدودهها قابل مشاهده هستن و بعضی هم قابل مشاهده نیستن. به عنوان مثال ظرفیت معدهی انسان، که تا بی نهایت نمیتونین غذا بخورین و مشکلی پیش نیاد. مثال غیر قابل مشاهده هم میشه
فقط یک روز از سال ۱۴۰۱ مانده و به نظرم زمان خوبیه برای جمعبندی این سالی که بر من گذشت. اما قبل از این که سراغ جمعبندی برم، میخوام در پیرو پست قبلی، بهبودهای محیط نوشتاریم رو ذکر کنم، شاید به درد شما هم خورد و به کمک هم قدمهای مهمی برای بهتر نوشتن برداریم.
از پست قبلی تا به الان قصد نوشتن در اینجا رو داشتم اما هر دفعه که میخواستم بنویسم، حس و حالش میرفت. میدونم که وبلاگنویسی به این چیزها نیست و خودم رو یک وبلاگنویس واقعی نمیدونم، اما به عنوان یک وبلاگنویس غیر حرفهای متوجه شدم که هر چقدر هم
قبل از اینجا، در بلاگفا، بلاگ اسکای و مکانهای آنلاین دیگهای که به یاد نمیارم، وبلاگنویسی میکردم. مینوشتم و بعد از مدتی رها میکردم و جای دیگری شروع میکردم. اما بعد مدتی تصمیم گرفتم در بلاگفا بمونم ( باید بگم که اون موقع بیان با دعوتنامه عضوگیری میکرد).
ای کاش من جادی بودم. میدونم جادی بودن کار هر کسی نیست، اما خیلی زیباست. این که یک دفعه بریزن توی خونت و با وحشت تمام ابزارکهات رو بگیرن جمع کنن و خودت رو جلوی خانوادت دستگیر کنن و بندازن زندان و بازجویی بشی و آخرش اینطور بخندی؟! ... واقعا جادی بودن کار هر کسی نیست.