پیشنهادهای آسمانم
چند وقتی هست که با نوشتن غریبه شدم اما چند وقتی هست که با خودم غریبه نشدم. خودم رو بیشتر شناختم. نیازها و اعماقم رو بیشتر و بیشتر کشف کردم و هر روز تناقضات بیشتری در خود مییابم. بذارین در مورد یکی از مکاشفاتم در گذشته براتون بگم.
این روزها زندگیم شده صبح ساعت ۴ بیدار شو، صبحانه بخور و زود باش به اتوبوس برس و برو سر کار. کار کن و ساعت ۴ برس خونه و یه چیزی بخور و یه کم به کارها برس و زودی بخواب که ساعت ۴ صبح فردا بیدار بشی. زندگی از رنگ و حس و حالش میافته. وقتی صبح سوار اتوبوس میشم، سوار مترو میشم،
هر جور که دارم حساب میکنم از رابط کاربری بیان لذت نمیبرم. این حس رو بیشتر از همه در صفحهی کوچیک موبایل تجربه میکنم و اصلا لذت خوندن رو از آدم میگیره. یاد سیر این روزهای دنیا به سمت بدتر شدن میوفتم که به جای این که بیایم و