برک ۱۸ مهر - یک ماه و ۱۴ روز
میدونم هر چیزی یه دلیلی داره اما هیچ وقت بهش فکر نمیکردم. تا حالا به این نقطه رسیدین ؟ نقطهای که اصلا فکرش رو نمیکردین اما شد. این مدت به شدت درگیر بودم، چه از نظر فکری و چه از نظر زمانی. زندگی مجردی مفهوم همکاری و تقسیم وظایف در خانواده رو برام روشنتر کرد. این که چرا بهتره تنها نباشیم. این که زندگی فقط پول یا کار نیست، زندگی احساس میخواد. زندگی جمع میخواد، زندگی نظافت و غدا و آشپزی میخواد. زندگی فقط نتیجه نیست و در غیر این صورت از درون تهی میشیم، مثل بخاری هیزمیای که درونش هیزم نریزیم و بعد یه مدت خاکسترها هم سرد میشن. خالی و سرد.
بازگشت به عقب
بعضی مواقع به عقب بر میگردم یعنی فکر میکنم، به خیلی از چیزا ... خیلی از خاطرات شیرین. یادمه یه دورانی وبلاگنویسها ایده و شوق و ذوق زیادی داشتن. وبلاگستان پر شده بود از محتوای به درد بخور و وبلاگنویسهایی که روزانه مینوشتن و مطالب موندگار میذاشتن. قالبهای جدید درست میشد و چالش این بود که قالب چه کسی خوشگل تره. هنوز هم این محافل با حجم کمتر وجود داره و دنیا پر از بالا و پایینها هست.
بعضی چیزا دیگه بر نمیگردن و فقط پایین یا بالا هستن. شاید فکر کنین مرگ ولی نه. مرگ با تولد یکی دیگه پایینش ... بالا میاد. ولی وقتی روی یک نفر زوم بکنیم دیگه بالایی وجود نداره. مثل وقتی که به یکی دل میبندی و از دستش میدی و دیگه بالایی وجود نداره. چون سرت رو کردی توی برف و دنیای بیرون رو نمیتونی ببینی. چقدر خوبه همه هوای همدیگه رو داشته باشیم. آدمایی که سرشون رو کردن توی برف رو کمک کنیم. شاید یه روز ... نا خواسته ما هم نیاز به چنین کمکهایی داشته باشیم. برای همین نیاز به جمعها واقعا مهمه. جمع وبلاگنویسها، جمع داستاننویسها، جمع برنامهنویسها و ...
موزیک
حرف از فلش بک شد، یاد این قطعه از انیمیشن soul افتادم، واقعا خیلی قشنگه قدر چیزای قشنگ و کوچیک زندگیمون رو بدونیم و ببینیمشون ... مثل دوستانمون ...
تا حالا۴ تا نظر داشتیم!
سلام.
دقیقا همین چیزای کوچیک خاطره ای کوچیک رو باید قدر دونست چون یک دفعه به خودمون میایم میبینیم دنیامون بدون اون چیزای کوچیک که حتی به چشممون نیومده چقدر بی مزه و زشته.
سلام! دوباره برک! خوشحال شدم.
اتفاقا دیروز پریروز دوباره soul رو نگاه کردم :) خیلی اشک ریختم باهاش بازم. خیلی خوبه.