پستهای آسمانی - هفته دوم دی
این هفته به دلیل بارش برف و باران و بسته شدن جادهها پستها دیر به دستمون رسید و در حقیقت این پستها مربوط به آذر هستن ولی همونطور که میدونین پستهای با ارزش تاریخ انقضا ندارن و هر زمانی که بخونیمشون، برامون تازگی دارن و این اعجاز وبلاگنویسی هست. وبلاگستان فارسی هم وبلاگنویسهای خوب کم نداره و هر هفته داریم با اثرهای وبلاگی ارزشمندی آشنا میشیم و از خوندنشون لذت میبریم.
با استفاده از پنج ستارهی زیر هر جعبه مطلب میتونین به پستها امتیاز بدین تا ارزش اون پست برای اکثر خوانندهها مشخص بشه و برای آیندگان بمونه. ترتیب ستارهها از راست به چپ هست و اولین ستاره از راست، رای یک ستاره، و آخرین ستاره از راست یعنی اولین ستاره از چپ، رای ۵ ستاره هست و دقت کنید که هر فردی فقط یک بار میتونه به هر پست امتیاز بده.
پستهای این هفته رنگارنگ هستن و هر کدوم رنگ و بوی خاصی دارن. یکی از تاریخ میگه، یک سری از عشق، یک سری از احساس، یکی از فیلم، یکی از سیاست، یکی از علم، یکی از انگیزه و همه در کنار هم میشه ویترین وبلاگستان ما با وبلاگنویسهایی که با خلاقیت و تلاش خودشون، هر روز این محیط رو به روزتر و ارزشمندتر میکنن:
"از اینکه مجبوریم با شما خداحافظی کنیم، متاسفیم."
میهنبلاگ خانهی من است. خانهی عزیز و دوستداشتنیام.
غم و ناراحتی، سکوت ناشی از استرس و... عصبانیت از اینکه نمیشه کاری کرد. همه توی این پست معلومن، حداقل من که اینجوری حس کردم، با این پست میشه به فکر فرو رفت، طرز نگارش ناشی از ناراحتیش و اون همدردی های افراد با هم، همه باعث میشن آدم به فکر فرو بره، اگه یه روزی بیانم اون سرورای لعنتیش رو خاموش کرد چی؟ شما با کامنتای این پست احساس همدردی میکنین و یه خانواده رو میبینین که میخوان به هم دلداری بدن، شما خاطرات و لحظات خوشی رو که نوبادی توی میهن بلاگ سپری کرده رو حس میکنین و... فقط به این فکر میکنین که بیان چی؟ اگه یه روزی برای اونم این اتفاق افتاد؟ دیگه باید برم کجا؟ یه ترس که از قلم خوب نویسندش میاد. به وجود آوردن ترس کار راحتی نیست. به هیچ وجه. «سرورهای لعنتی خاموش خواهند شد.»
داستان «شاهزاده» (۱) | تاج
جناب هیچ یکی از بلاگر های قدیمی و با تجربه بلاگستان یک عدد داستان جذاب از تاریخ ایران باستان با نثر ساده ، گیرا برایمون به اشتراک گذاشتن... به نظر من یکی از نقاط قوت نوشته های جناب هیچ فضاسازی فوق العاده و تاثیر گذار ایشون هست.. با توصیفات زیبا و لطیف داستان ، یک آن میتونید خودتون رو در پاسارگاد تصور کنین و شکوه و عظمتش و درک کنین... اعتقاد دارم اگر این داستان به چاپ می رسید از اون کتاب هایی می شد که یک لحظه نمی تونستید زمین بذاریدش !
مریم میرزاخانی و تامیلا پاشایی
چقدر که با مضمون این پست موافقم و این جمله که «از این بالاتری هست که تو ازش خبر نداری، تو فقط پارو بزن» خیلی واقعیه. خیلی از مواقع توی زندگی فقط توی رویاهام سیر میکنم بدون این که تلاش کنم، اما واقعیت اینه که مهم نیست آخر چیه، مهم اینه که من دارم تلاش میکنم و از تلاش کردنم لذت میبرم. پیام بزرگ این پست برای من این هست که مهم نیست الان کجا و در چه سن و سالی هستین، مهم اینه که دنبال چیزی که میخواین برین و به تلاش کردن ادامه بدین. اینا تجربههای گرانبهایی هستن که به راحتی به دست نمیان.
جنس موافق
با صدای رفیق جانِ آبیِ ملایم، حریر بانو بشنوید:
این پست هم صوتی و هم نوشتاری منتشر شد و همین موضوع واقعا این پست رو خاص کرده. نکته جالب دیگهی این پست همکاری وبلاگی هست، که پست رو کاملتر از حالت انفرادیش میکنه و زیبایی نهایی این پست در احساس برانگیز بودن بالای اونه، من چندین بار این پست رو گوش دادم و به نظرم این پست اصلا شما رو به زیبایی و عمق مفاهیمش معتاد میکنه. از خواندن و شنیدنش لذت ببرین.
چرا به ترجمان اعتماد ندارم؟
چندی پیش یکی از دوستانم در تلگرام حرف ترجمان را به میان آورد و من چنین پاسخی دادم:
همون نشریهای که مقالههای «شستشوی مغزی رسانهای» ترجمه میکنه با هدف شستشوی مغزی رسانهای!
این پست از اون دسته پستهای بررسی و تحلیل عمیق هست. به نظرم یکی از مهمترین وظایف یک وبلاگنویس اینه که نسبت به محیطش واکنش نشون بده و به عنوان یک رسانه جمعی، مخاطبانش رو آگاه کنه. حالا این محیط نسبت به هر وبلاگنویسی متفاوته، میتونه محیط اجتماعی خاصی باشه، یا عمومی باشه. این پست به خوبی و با اشاره به نمونههایی که میاره، خوانندهها رو نسبت به رسانهای شک برانگیز آگاه میکنه.
The Spy Gone North 2018
فیلمی بود به نام " The Spy Gone North " (جاسوسی که به شمال رفت).
یک معرفی فیلم تر و تمیز که من به شخصه علاقمند دیدن این فیلم شدم. فیلمها دریچهی جدیدی از افکار و مفاهیم متفاوت رو برای ما باز میکنن که ممکنه تا به اون لحظه باهاشون آشنا نبودیم و یک سری افکار رادیکال هم وجود داره که من هم بعضی مواقع تاییدشون میکنم که فیلمهای شرق آسیا و یا هندی، ارزش دیدن ندارن اما همیشه اینطور نیست. یک سری مفاهیم در اون سرزمینها وجود داره که هیچ کشوری نمیتونه مثل اونها درکشون کنه و به تصویر بکشه و این معرفیهای روان و زیبا بهانهای میشن که این آثار ارزمشند رو هم در نظر بگیرم.
غروب خورشید در سرزمین آفتاب تابان
و من، که از علاقه ام به ادیتور بیان خبر دارید، به جای ورد اینجا نوشتمش، و یهو به سرم زد که پستش کنم.
این پست در حقیقت یک معرفی کتاب و نویسنده هست. نوشته یک بررسی گزینشی از حال و هوای نویسنده و محیطش داره و مفاهیم عمیقی رو شرح میده که شما رو وارد دنیای خاصی از مردم ژاپن میکنه. درسته که پست یک مقدار طولانی هست اما مفاهیمی مثل نیهیلیسم، تنهایی، جنگ و توصیفات و نقل قولهای عمیقش، ارزش خوندن و تفکر بالایی به پست میدن و باعث وسعت دادن به افکارتون میشه.
شما هم میخواین توی این فعالیت شرکت کنین؟
اگر شما هم میخواین به گسترش فرهنگ وبلاگنویسی و وبلاگخوانی کمکی کنین و یا این که میخواین از وبلاگها و وبلاگنویسهای خوب وبلاگستان حمایت کنین و تشویق به موندن و بهتر نوشتنشون کنین، ما رو هم میتونین همراه و همکار خودتون بدونین. برای شرکت در این فعالیت روشهای مختلفی وجود داره و کارهای مختلفی میتونین انجام بدین. از طریق لینک رسان میتونین پستهای زیبایی که میخونین رو به ما معرفی کنین، وارد لینک پستهای معرفی شده بشین و یک کامنت دلگرم کننده برای وبلاگنویساشون بذارین. در قسمت معرفی و نقد پستها به ما کمک کنین و از طریق کامنتها اعلام آمادگی کنین تا وبلاگنویسها بدونن چه کار با ارزشی دارن انجام میدن. برای کمک به عملی کردن ایدهها و نظرات خوب و خلاقانتون هم میتونین روی ما حساب کنین. مرسی ...
تا حالا۷ تا نظر داشتیم!
ممنونم از اینکه قابل دونستی و خطخطیهای منو جزو آسمانیهات وارد کردی :)
سلام ،مرسی بخوبیت ،عزیز...
حس مکنم خیلی شلوغ پلوغه🙄👀
شایدم ایراد عز سایز قالبتع🤔
مثل همیشه عالییییی
مگه میشه شما پست بذاری بدرد نخور باشه ؟من که سراغ ندارم .
موفق باشی دوست من
جدا از این که پستای اسمانی گزاشتن کار خیلی قشنگیه
سلیقه انتخابتون برای معرفی از اونم قشنگ تره :))))))