داستان فنجان برعکس

داستان فنجان برعکس

توسط محمدرضا ...
|
۲۶ ارديبهشت ۱۴۰۳
وبلاگ‌نویسی

پنج روزی از زمستان می‌گذرد که به بهانه دیدار مجدد‌، از دوستم امیرحسین خواستم تا در کافه‌ای ساحلی همدیگر را ببینیم. حال خوشی نداشتم و شب قبل آنقدر مشغول کار بودم که چشمانم قرمز و بی حال بود. مدتی نشستم و به افق دریا نگاه کردم و غرق در آرامشش شدم که امیرحسین سر رسید.

پیشنهادهای آسمانم
چت درباره من تماس جعبه ابزارها آسمانی‌ساز لینک رسان موزیک‌ها 💙 برنامه وبلاگ CKEditor Quill TinyMCE Froala کانال آپارات