چالش چشمهایم
میخوام از دور بهشون نگاه کنم، از پشت دوربین چشمهایم. از اونجایی که همه چی عادی نشده و هنوز دنیا به رنگ خاکستری نیست. چشمهایم را میبندم و اولین چیزی که از دیدگانم به یاد میآورم، اولین دیدارم با تو بود. تصویری کاملا واضح و عجیب از رنگی شدن دنیای خاکستری اطرافم. منظورم رنگ خاکستری نیست بلکه خاکستر حاصل از سوختن دنیا در چشمانم است. دنیایی که در این چشمان سوخت و خاکستر شد، بی معنا و عادی و یک رنگ شد اما با همین چشمان، روییدن گلم را دیدم، گلی که از خودش رنگ داشت و خاکستر را گلستان کرد.
تا حالا۴ تا نظر داشتیم!
از خوندنش واقعا لذت بردم :))
مرسی که تواین چالش شرکت کردی :)
کنجکاو بودم ببینم از چه دیدگاهی به اطرافت نگاه میکنی :)
🤔🤩چالش جالبی بود و عمق نوشتارت هم تاثیر عمیقی رو من گذاشت محمد جان ! 😎* در جالی که عینک دودی رو چشماش میزاره با علامت وی ✌️ از جلو چشمان عینک زده اش عبور می دهد *😂 چشم ها می تونن هر نوع دنیایی رو به نظر منم به ما نشون بدن ~ عضو جذابیه! تا باشد مردم به آن ایمان بیاورند😔🤧
حتما! در اولین فرصت بعد از ساخت قالب جدید و محتوا بندی از این دعوت قشنگت در چالش نویسی هام استفاده می کنم و شرکت می کنم😍 ممنونم از دعوتت محمد جان ! خیلی لطف داری🥰
خیلی زشته که من مدتهاست وبلاگتونو دنبال میکنم و الان تازه باکس فالو رو کشف کردم :[