زندگی به معنای آزادی

کلمات برای هر انسانی، معنا و طعم متفاوتی دارد و برگرفته از تجربه و داستانی است که در ذهن ما ثبت شده. به عنوان مثال شیرینی برای فردی به معنای زیبای تولد و خانواده است و برای دیگری به معنای شیرینی عروسی یا خواستگاری است. هر کدام از این تصاویر و داستان‌ها، درک متفاوتی از آن کلمه و معنا را تداعی می‌کنند.

نکته: این پست تنها تجربیات، افکار و درک خویش از مفهوم آزادی است و اگر مایل هستید، شما هم از تجربیات خود برای درک آزادی در قسمت کامنت‌ها یک یادگاری بگذارید.

چند ماهی از زندگی‌ام گذشت، چند ماهی که درک جدیدی از آزادی،‌ زندگی و تنهایی به من بخشید. این چند ماهی که مجال نوشتن نداشتم، مشغول مرور زندگی خویش بودم، مشغول درک عمق داشته‌ها و آزادی‌های زندگی. داستان‌ها و تجربیاتم را در چند قسمت دسته‌بندی کردم تا خوانایی بیشتری پیدا کنند، شاید مقدمه‌ی تغییر برای یکی دیگر از ما باشد:

یک جا نشینی

وقتی که زندگی مانند یک حلقه تکرار شود، آنجاست که زیبایی‌ها بی معنا شده و زندگی بی رنگ می‌شود. هر روز مثل روز گذشته، آدم‌های تکراری، حرف‌های تکراری و همچنین کارهای تکراری را تجربه می‌کنیم و همه چیز یک رنگ می‌شود. آن روزها دنیای من خسته کننده و بی‌معنا بود چرا که تغییری را حس نمی‌کردم. تغییرات، تفاوت‌ها و تجربه‌های غیر تکراری باعث ایجاد معنا می‌شوند. کسی که هر روز در دریا زندگی می‌کند، شاید هرگز لذتی را که یک کودک بیابان نشین با دیدن دریا تجربه می‌کند را درک نکند و دریا برای کودک ساحل نشین، تنها یک منظره تکراری و شاید عذاب آور باشد.

شاید امروز و شاید تا چند سال از یک جا نشینی لذت ببریم، اما همچون آب ساکن، بعد از مدتی زندگی مرداب گونه‌ای خواهیم یافت، تغییرات و تنوع‌های خیلی کوچک هم می‌تواند زندگی ما را از یک‌نواختی در بیاورد. چه بهتر است که در برابر تغییرات مقاومت کمتری داشته باشیم و چشم‌هایمان  را به خوبی بشوییم.

 

جنگل، طبیعت، آسمان

حال آن کودک ساحل نشین از دریا فاصله می‌گیرد و فاصله می‌گیرد. وارد زندگی دیگری می‌شود، از طبیعت دور می‌شود و به تنهایی وارد شهرهای شلوغ امروزی می‌شود. این بار متوجه هزاران هزار حلقه تکرار دیگر می‌شود. انسان‌هایی که در حلقه‌های تکرار شغلی و رقابتی زندگی خود گیر کرده‌اند و گویی محکوم به ماندن در یک قفس هستند. اگر از آن روال خارج شوند تنبیه شده و ضربه‌ی سختی خواهند خورد و تبدیل به ماشین پول سازی شده اند.

آن کودک ساحل‌نشین، آن انسان مقایسه‌گرا، طراوت و تازگی هوای جنگل‌ها را با هوای شهر، صدای پرندگان خوش صدا را با صدای خودروها و آسمان آبی و پر ستاره شب‌های کوهستان را با آسمان شهر مقایسه می‌کند و آزادی زندگی قبل خویش را درک می‌کند. شاید اگر جای بهتری را برای تغییر انتخاب می‌کرد، به این نقطه نمی‌رسید، ولی آیا در این دنیا چیزی زیباتر از طبیعت و آزادتر از پرندگان و مخلوقات زیبای خدا در طبیعت خواهیم یافت؟

آزادی برای من، آرامش قدم‌زدن پای درختان بلند جنگل، هیجان و ترس حمله حیوانات جنگل، خوابیدن زیر سایه درختان و خیره شدن به آسمان آبی بالای سرشان است. لحظه‌ای که تنها همان لحظه است، نه در گذشته و نه در آینده ام.

 

خانواده

یک جا نشینی و تکرار بیماری خطرناکی است. حتی به عزیزانمان نیز رسوخ خواهد کرد. عزیزان تکراری و خسته کننده می‌شوند. بعد از مدتی ممکن است با پدر و مادر به مشکل بخوریم. خواسته‌ها و انتظارات غیر واقعی و تکراری ما از هم، بعد از مدتی باعث ایجاد فاصله شود. اما باید سفر کرد. باید رفت تا فهمید که هیچ چیزی همانند نگاه گرم مادر نیست. هیچ صدایی آشنا‌تر از صدای خسته‌ی پدر نیست. در میان تمامی دوستان و انسان‌های غریبه، هیچ آغوشی گرم‌تر از آغوش مادر نیست.

 

دوستت دارم

عزیزان محدود به پدر و مادر نمی‌شوند. زمانی ممکن است فردی را همچون دیگر عزیزانمان دوست بداریم و بعد از مدتی وارد حلقه تکرار شویم. زمانی که فاصله ایجاد شود، ارزش وجودی این افراد برای ما مشخص می‌شود. همچون مادر و پدر، جای آن فرد را نیز نمی‌توانید پر کنید. کسی که در تمام لحظات زندگی در ذهن و فکرمان است و نمی‌توانیم جایگزینی برایش متصور شویم.

اگر کسی را دارید که او را عزیز می‌دارید، هرگز رهایش نکنید، چرا که جایگاه عزیزان در دل‌های ماست و تنها آنان می‌توانند آرام دل باشند و جایگزینی ندارند.

 

مجردی یا تنهایی

تنهایی چیز خوبی است. در دل تنهایی نیازها، ایده‌ها و افکار به خوبی احساس و شکل می‌گیرند. اما مجردی چیز خوبی نیست. وقتی فکر و ایده‌ای دارید و به دنبال ساخت یا عملی کردن آن هستید، هر روزتان یک قدم به جلو رفتن است و تکراری در کار نیست، حتی اگر سال‌ها تنها باشید. اما اگر دلتنگ عزیزی هستید و جای خالی در زندگیتان احساس می‌کنید، وارد یکی از سخت‌ترین مراحل زندگی شده‌اید. یا زندگی مجردی خود را تمام کنید و یا هدف جدیدی در زندگی بیابید و به جلو بروید.

 

خانه

خانه یک جا نیست. خانه مجموعه‌ای از خاطرات و احساسات و افکار است که در یک جا به یادگار می‌گذاریم. خانه ممکن است آغوش مادر باشد، ممکن است صفحه چت یکی از دوستانمان باشد و یا ساحل دریایی باشد که با دوستان و عزیزانمان خوش گذرانده‌ایم. خانه نیاز به مراقبت دارد، در غیر این صورت ممکن است آن خانه را برای همیشه از دست دهیم. مراقبت از همه‌ی این‌ها خیلی سخت است و درد از دست دادنشان بسیار سخت‌تر. پس باید تمام سعیمان را بکنیم تا خانه خراب نشویم.

 

نتیجه

به نظرم آزادی داشتن سلامتی است، داشتن حس دوست داشتن، زندگی در طبیعت، حس با طبیعت یکی شدن، راه رفتن مورچه‌ها، کفشدوزک‌ها، صدای زیبای پرنده‌ها، خیره شدن به ابرها،‌ آسمان آبی، گرمای تابستان، خنکی سایه‌ی درختان، برف سفید زمستان، کنار گذاشتن غم‌ها و بخشیدن اشتباهات و عزیز داشتن عزیزانمان است. امیدوارم آزادی‌هامون رو کشف کنیم و با نادیده‌ گرفتنشون، از دستشون ندیم.

 

عید قربان مبارک

برچسب‌ها
پیشنهادهای آسمانم

تا حالا۹ تا نظر داشتیم!

محمدرضا ...

این احساسات رو وقتی از دوران آموزشی سربازی برگشته بودم، تجربه کردم...

۳۰ تیر ۱۴۰۰
دقیقا ...
۳۰ تیر ۱۴۰۰

یه کم فاصله همیشه باعث میشه چیزهای قشنگی که همیشه نزدیکمون دبوده رو بهتر ببینیم و احساس بهتری نسبت بهشون داشته باشیم :)

۳۰ تیر ۱۴۰۰
دقیقا ... موافقم ...
۳۰ تیر ۱۴۰۰

اینا همشون احساساتی پر از عشق و وابستگیه

(جناب خوش برگشتی کجا بودی دلتنگتون بودیم)

۳۰ تیر ۱۴۰۰
همینطوره ...
(جایی همین نزدیکی ... قربانت کسرا ... مرسی که به یادم بودی ... منم همینطور ...)
۳۱ تیر ۱۴۰۰

خیلی قشنگ نوشتید. 

حرفهای جدیدی نبودن... همینهایی هستن که هرروز از هرجور آدمی تو اینستاگرام به شکلای مختلف میشنویم... ولی عمق و از ته دل بودنشون خیلی تاثیر گذار بود. :)

۳۰ تیر ۱۴۰۰
مرسی ... نظر لطفتونه ...
درسته ... باید اینا رو زندگی و تجربه کرد ...
۳۱ تیر ۱۴۰۰

معلومه مرور عمیقی داشتی. هیچ علامت حیاتی در هیچ کجا مشاهده نمیشد:)

۳۱ تیر ۱۴۰۰
چه علامت حیاتی؟
۱ مرداد ۱۴۰۰

سلام عالیه👍

میخاستم اسلایدر برا قالب بلاگ بیان درست کنم بدون جاوا اسکریپ واکنش گرا باشه ممنون میشم بگید 😊🌷

۱ مرداد ۱۴۰۰
سلام ... وقتتون بخیر ... مرسی ... 😊🌹🌸🌷
برای اسلایدر سی اس اس می تونین از این ابزار استفاده کنین.
۱ مرداد ۱۴۰۰

هر علامتی که حضورت را نشان دهد یهو واقعا ناپدید شده بودی. توی تلگرام هم هیچ خبری نداشتیم.

۱ مرداد ۱۴۰۰
آها ... آره ... اینا اتفاقات نادر و فرصت های کمیابی هستن که خوشحالم تجربش کردم ...
اگه خدا بخواد از این به بعد بیشتر هستم ... 😊🌹🌸🌷
۱ مرداد ۱۴۰۰

سلام

خوش برگشتی محمدرضای عزیز، این مطلبت یه نثر و حس دیگه داشت :)

۱ مرداد ۱۴۰۰
سلام محمد عزیز
قربانت، خوش باشی ... سعی کردم کاربردی باشه و تنها بیان یه داستان شخصی نباشه ... خوشحالم که تاثیرگذار بود 😊🌹🌸🌷
۲ مرداد ۱۴۰۰

قلم و درک زیبایی دارید

دوست داشتم

۳ مرداد ۱۴۰۰
خواهش می‌کنم ... نگاه زبیایی دارین ... 😊🌹🌸🌷
۳ مرداد ۱۴۰۰
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
چت درباره من تماس جعبه ابزارها آسمانی‌ساز لینک رسان موزیک‌ها 💙 برنامه وبلاگ CKEditor Quill TinyMCE Froala کانال آپارات