یک طلوع زیبا
الان ساعت 5 صبحه ... و من منتظر طلوع خورشید هستم، بعضی وقتا که دارم به این لحظهی زیبا فکر میکنم، میبینم که چقدر لحظات زیبا رو ما از دست میدیم ... شاید همون یک لحظهی زیبا مسیر جدیدی به زندگی ما بده، شاید تغییری ایجاد بشه . همهی ما متولد یک لحظه هستیم. یک لحظه که پدر مادر تصمیم به ازدواج میگیرن، یک لحظه که بچه به دنیا میاد و یا یک لحظه که از دنیا میریم.
هر لحظه میتونه یک اتفاق جادویی داشته باشه که شاید بتونیم بهش برسیم. من که خیلی از طلوع خورشید خوشم میاد، مخصوصا که توی دل طبیعت بتونم این لحظه رو ببینم. اون لحظه انگار به آرامش میرسم. خیلی از زیباییهاست که ما از دستشون میدیم، همونطور که قدر خیلیها رو توی زندگیمون نمیدونیم و زیباییهای خیلی از دوستانمون رو نمیبینیم.
پ.ن:
- امروز روز ۱۴۶۶ هجرت من از بلاگفا به بیان هست، به همه مهاجران تبریک میگم :)
- این مدتی یه انیمه جدید شروع کردم به اسم One Piece که به شکل باور نکردنیای منو مجذوب خودش کرد که جای مطلب گذاشتن داره
- برای مدتی شاید پستهای آسمانی نذارم چرا که نیاز به خونه تکونی داره لیست وبلاگهایی که دنبال میکنم
- و سلام به همهی دوستای خوبم چه جدید و چه عزیز :)
تا حالا۱۰ تا نظر داشتیم!
تبریکات من رو پذیرا باش برای بازگشتت :دی
انشالله برمیگردم با اسم اصلیم (فرشته بی بال )
ولی چه ربطی به بهار داشتتتتت
ما هم انصار هستیم با این تعبیر :)))
نه مشکلی نیست بالاخره مشکلات و کار هست و نمی شه انتظار داشت سریع کامنت منو ببینید:)
احساس کردم که رفتارم یا نوع صحبت کردنم بقیه رو ناراحت میکنه برای همین معذرت خواستم...
:))خیلی خوشحالم که از وبلاگ من خوشتون میاد...