پیشنهادهای آسمانم
جملهای که امروز من رو به خودش جذب کرد، در مورد ترس هست، «یک ذهن ایستا مکان مناسبی برای رشد و نمو ترس است». هیچ کاری نکردن رو اصلا نمیپسندم. حس راکد بودن و حرکت نکردن. وقتی توی یه حباب خودت رو محصور میکنی، ذهنت ایستا میشه.
از این به بعد میخوام در مورد جملات قصاری که برام جذاب بودن و در کتابها یا جاهای مختلف دیدم، صحبت کنم. به نظرم بعضی جملات باید بیشتر در موردشون حرف زد و بهشون فکر کرد. جملهی امروز من اینه: «تعقیب کسی که خیال فرار دارد، بیفایده هست».
این روزها زندگیم شده صبح ساعت ۴ بیدار شو، صبحانه بخور و زود باش به اتوبوس برس و برو سر کار. کار کن و ساعت ۴ برس خونه و یه چیزی بخور و یه کم به کارها برس و زودی بخواب که ساعت ۴ صبح فردا بیدار بشی. زندگی از رنگ و حس و حالش میافته. وقتی صبح سوار اتوبوس میشم، سوار مترو میشم،
میدونم هر چیزی یه دلیلی داره اما هیچ وقت بهش فکر نمیکردم. تا حالا به این نقطه رسیدین ؟ نقطهای که اصلا فکرش رو نمیکردین اما شد. این مدت به شدت درگیر بودم، چه از نظر فکری و چه از نظر زمانی. زندگی مجردی مفهوم همکاری و تقسیم وظایف در خانواده رو برام روشنتر کرد.
در این فکرم که چطور میشه یادداشت جمع کرد و به سریعترین و راحتترین راه یه برک بنویسم. مثلا یه وقتایی هست یه چیزی به ذهنم میاد که جالبه ... باید بیام روی مرورگر و تب وبلاگ و بیان و ایجاد مطلب یا مطلب قبلی رو باز کنم و این عملیات خسته کنندهای میشه بعد چندی.
می خوام بنویسم اما در قالب موضوعات و سبک نوشتاریم نمیگنجه. روزها پشت سر هم میگذره ولی دست و دلم به نوشتن نمیره. کمی که فکر کردم متوجه محدودیت های ذهنیم شدم و عملا زمان نوشتن رو بیهوده از دست میدم. وبلاگنویسی یه سبک زندگیه و باید کاری کنم.