محمدرضا در دنیایی موازی

این داستان من در دنیایی موازی هست. دنیایی که همین حالا در ذهن من، تصور شد و شکل گرفت، حالا می‌خواهم که به آنجا سفر کنم و از آنجا بگویم. چشمانم را می‌بندم و بعد از مکثی کوتاه، چشمانم را باز می‌کنم. روی تختی دراز کشیده‌ام. بوی شکوفه‌های سیب و گیلاس به مشامم می‌آید. جنس دیوارها چوبی و پرده پنجره کشیده هست. پرده را کنار می‌زنم و منظره‌ای از یک باغ سیب، پر از شکوفه‌های صورتی و سفید می‌بینم. پروانه‌ها و پرنده‌ها شاداب و پر طراوت از شکوفه و درختی به دیگری تاب می‌خورند.

کمی که به دوردست دقت می‌کنم، روستایی پر از درخت‌های سر سبز و سفید می‌بینم که شاید ربعی سواره با من فاصله داشته باشد. از روی تخت بلند شده و نگاهی به خانه می‌اندازم. از طرح‌های روی دیوار چیزی سر در نمی‌آورم، انگار که نقش‌هایی منبت‌کاری شده روی چوب هستند، کمی که دقت می‌کنم، چهره‌‌های آشنا و همچنین بخشی از یک تنه‌ی درخت میانه‌ی اتاقم می‌بینم.

به سقف اتاق دقت می‌کنم و از ارتفاعش متعجب می‌شوم. قفسه‌هایی پر از کتاب و یک میز مطالعه چوبی هم آن طرف اتاق. به سمت در اتاق می‌روم و در را باز می‌کنم. حالا می‌توانم قسمت بیشتری از تنه‌ی درخت را ببینم. پلیه‌ای چوبی دور تا دور تنه‌ی درخت کشیده شده و راه به طبقه‌ی همکف دارد.

دو اتاق دیگر و یک بالکن می‌بینم. روی در هر اتاق نقش و نگاره‌ای وجود دارد و انگار با زبانی که نمی‌شناسمش، چیزی رویش نوشته است. از پایین بوی غذایی خوشمزه می‌آید. احساس گرسنگی می‌کنم و از پله‌ها پایین می‌روم و با صحنه‌ای متفاوت رو به رو می‌شوم. یک اتاق بزرگ که دیواری در میانه‌اش نیست. یکی به من «خوش آمدید» می‌گوید و این صدا در کل خانه به گوش می‌رسد اما کسی آنجا نیست. انگار خانه با من صحبت می‌کند. می‌گوید صبحانه آماده است. پرسیدم کیستی و پاسخ داد: «من دستیارت میرانا هستم». این اتاق کاملا هوشمند بود و همه چیز را می‌توانستم به کمک میرانا کنترل کنم. پرده‌ها، دمای اتاق، نور، حرکت پنجره‌ها، تغییر دکوراسیون، باز کردن درهای کابینت آشپزخانه. حتی می‌توانستم مانیتوری با اندازه‌ی دلخواهم در اتاق باز کنم و بدون محدودیتی به اینترنت و سرورهای خانگیم، متصل شوم.

کمی با میرانا صحبت کردم اما پرندگان آن طرف پنجره من را با صدایشان فراخواندند. در را باز کردم و با صحنه‌ای خیره کننده مواجه شدم. انبوهی از شکوفه‌ها و پروانه‌ها و عطرشان من را احاطه کردن و در دور دست‌ها کوه‌های برفی نمایان هستند. انگار که دوباره، از دنیایی به دنیای دیگر سفر کرده‌ام. آن طرف خانه را نگاه می‌کنم، طرفی که بالکن خانه به طرفش بود. جنگلی انبوه و بزرگ آن طرف خانه و در ارتفاعات بالاتری وجود دارد.

یک پاژن زردرنگ آن طرف خانه هست و جاده‌ای که در امتداد رودخانه تا روستا کشیده شده است. هوای رانندگی در سر داشتم که دسته‌ای کوچک از مرغ عشق‌ها به سمتم آمدند و روی دوش‌هایم نشستند. یکی گوشم را گاز می‌گرفت و یکی موهایم را نوک میزد. در همین حین یکی از آن‌ها که می‌خواست روی سرم فرود بیاید، با ترس این که نکند به صورت و چشمانم برخورد کند، چشمانم را بستم و همین که باز کردم، دوباره خود را در همین دنیای موازی خودمان یافتم.

چالش من در دنیای موازی

این چالش با زحمت گلی خانم شکل گرفت و من هم به دعوت ایشون در این چالش رویایی شرکت کردم. البته یک جورهایی میشه گفت این حرکت از پست وبلاگ زیکلای شروع شده. اصلا به نظرم شرکت در چالش بدون دعوت مستقیم لذت نمیده برای همین هم از دوستان زیر دعوت به شرکت در این چالش می‌کنم. اگر شما هم دوست دارین در این چالش شرکت کنین و به دنبال بهانه‌ی دعوت هستین (مثل من :))، برام کامنت بذارین تا شما رو هم در این لیست دعوتم قرار بدم:


برچسب‌ها
پیشنهادهای آسمانم

تا حالا۱۴ تا نظر داشتیم!

محمدرضا ...

فضای دلنشینی رو متصور شدین . با خوندنش کلی حس خوب به من تزریق شد .

من هم یه وقت هایی به این فکر میکردم که کاش میشد تو یه تنه ی درخت زندگی کنم . وقتی هری‌پاتر رو دیدم که یه درخت کنار هاگوارتز امکانات زندگی کردن رو داره کلی ذوق زده شدم . دیدن رویاهامون که به دست نویسنده ها و یا کارگردان ها ساخته میشه پر از حس خوب به آدم میده .

۱۸ خرداد ۱۴۰۲
مرسی از شما که کمک کردین به این موضوع فکر کنم و سعی کنم به افکارم شکل بدم.
آره موافقم، یه جورهایی باعث میشه بیشتر باهاشون ارتباط برقرار کنیم و از اون‌ها لذب ببریم. چقدر تصور کردن باحاله.
۱۹ خرداد ۱۴۰۲

خدای من! تصور اینکه در عین استفاده از پیشرفته ترین تکنولوژی، همچنان طبیعت در زندگی نقش اصلی رو داشته باشه خیلی سخته، امیدوارم متوجه منظورم شده باشید! و شما اینکار رو به نحو احسنت انجام دادید. عالی بود! و از خوندنش لذت بردم:)

+منظورم این بود که همیشه خدا تکنولوژی رو در تقابل با طبیعت نشون میدن و دنیا همیشه تیره و تاریکه ولی آدم از دنیای موازی شما لذت میبره :))

 

۱۹ خرداد ۱۴۰۲
به نظرم این طرز نگاه ماست که دنیای ما رو می‌سازه، من این دو رو کنار هم زیباتر می‌بینم و چون نسبت بهشون علاقه دارم ... ارتباط خوبی بینشون می‌سازم. به نظرم محدودیت‌ها زاده ذهن ماست و هر چیزی یک راهی داره، فقط ما شاید هنوز بهش نرسیدیم.

خب در گذشته تصویری از تکنولوژی به وجود اومد که ما رو از زندگی طبیعی جدا کرده اما حالا می‌بینیم که تکنولوژی به کمک طبیعت تامین انرژی می‌کنه و به صورت کلی ما این تکنولوژی رو با الهام از طبیعت شکل دادیم و بسته به طبیعت هستیم.
کلا نسبت به این موضوع نگاهم مثبته، ولی خب جنبه‌های تاریکی هم داره، اما در کل جهان من این شکلیه.
خوشحالم که از خوندنش لذت بردین 😊
۱۹ خرداد ۱۴۰۲

این چالش خیلی جالب بود. منم حتما انجامش میدم. برای اولین پست بعد امتحانا کاملا مناسبه.

۱۹ خرداد ۱۴۰۲
واقعا چالش باحالیه ... حتما انجامش بدین ... شما رو هم به شرکت در این چالش دعوت می‌کنم.
۱۹ خرداد ۱۴۰۲

فقط لطفا جناب مهدیار اگه مینویسن کامل شو تو همین بیان منتشر کنن پیلیز :) گوشیم مشکل داره :)

 

+ یه خونه درختی کاملا هوشمند ؟ :) خیلی جاذاب بود که

وای یاد خونه بلوط دانا افتادم یه سرسره داشت باهاش از طبقه بالا میومد پایین :دی

۱۹ خرداد ۱۴۰۲
پس قالب مهدیار مشکل ریسپانسیو داره !

+ خیلی از این دنیا خوشم میاد، حس خوبی بهم منتقل می‌کنه ...

یادش بخیر ... چقدر برنامه زیبایی بود ... چه دنیایی بود.
۱۹ خرداد ۱۴۰۲

چه چالش بامزه ای ، کاش منم دعوت بشم !

+ این آقا امیرحسین الان وبلاگی دارند ؟ چون آخرین وبلاگی که ازشون داشتم پاک شده ظاهرا :)

۱۹ خرداد ۱۴۰۲
آره خیلی چالش باحالیه ... آدم رو می‌بره با خودش به یه دنیای دیگه، حس بدی نداره.
عالیه پس شما هم دعوتی.

+ فعلا که نه اما به زودی ... همینجا لینکش می‌کنم.
۱۹ خرداد ۱۴۰۲

تصویر سازی قشنگی رو به نمایش گذاشتید!  انگار وارد یه سرزمین اسرار آمیز شدم وقتی  دنیای موازی شما رو خوندم! 🤩

۲۱ خرداد ۱۴۰۲
یک جورهایی دنیای موازی علمی تخیلی رو تصور کردم، چیزهایی که از لحاظ علمی و عملی امکان پذیر هستن اما در عین حال الهام گرفته از داستان‌های تالکین هم هستن. 🙏🌹
۲۱ خرداد ۱۴۰۲

دقیقا🤩! بیشتر شبیه به سفر به دنیای دیگه ای و ملاقات با شخصیت دیگه ای از خودتون بوده!

۲۱ خرداد ۱۴۰۲
روی شخصیت سازی خودم کار نکردم، از دید یک مسافر داستان سازی کردم. بیشتر دنیا سازی بود که اون دنیا چه شکلی خواهد بود، همین محمدرضا در دنیای موازی چه تجربیاتی داشت مثل سفر پیامبر به دنیای سماوی.
۲۱ خرداد ۱۴۰۲
منم میخوام این چالشو برم فقط چون چیزای عجیب مینویسم امیدوارم یه فاجعه مثل چالش موسیقی نشه بعدش خودمو سرزنش کنم که اینا چی بود گفتم 😒
به کار بردن عکس حرکت خوبی بود👍 حس چیزایی که نوشتی رو خوب منتقل کرد شاید با یه آهنگ تکمیل تر هم میشد
این پست ایده اینو بهم داد که یه پست از انیمه های خوب ایسکای بذارم ولی چیزای زیادی توی این سبک تجربه نکردم احتمالا پست خوبی از آب درنیاد 😢

۲۱ خرداد ۱۴۰۲
عالیه ... پس تو رو هم اختصاصا به این چالش وبلاگی دعوت می‌کنم ... فاجعه هم جزوی از زندگی هست اما فکر نکنم حالا ایطور بوده باشه که میگی :|

قربانت ... دوست داشتم قابل تصورتر باشه و از خودنش لذت ببریم ... آهنگ هم خیلی پیشنهاد باحالیه ... باید صدای بهار رو به عنوان موسیقی این دنیا میذاشتم. صبح بهاری.

منم خیلی از این ژانر خوشم میاد ... مخصوصا این انیمه که جدیدا اومد Mushoku Tensei ... چقدر قابل لمس بود 😂 ... عالیه ... حتما انجامش بده 👍
۲۱ خرداد ۱۴۰۲

مرسی دعوتم کردی 👍❤️ فردا صبح می‌نویسم 

ولی وبم اینه 😅 اگه میشه ادیتش کن 😅

۲۱ خرداد ۱۴۰۲
باعث افتخارمه ... امیدوارم از نوشتنش لذت ببری.
عه ببخشید ... معمولا با اون بلاگت کامنت میذاشتی ... تصحیح شد 👍
۲۱ خرداد ۱۴۰۲

خیلی ممنون بابت دعوت. :دی

وبلاگ اصلی من اینه که باهاش پیام دادم. چالش رو هم همین الان گذاشتم.

۲۳ خرداد ۱۴۰۲
باعث افتخارمه ... 🌹🌷
عذرخواهی می‌کنم ... همین الان اصلاح کردم ... عالیه حتما بهتون سر می‌زنم 👍🌱
۲۳ خرداد ۱۴۰۲

چالش قشنگی بود :<

منم شرکت کردم ، و شاید به خوبی کسایی که شرکت کردن نرسه ولی دوست داشتم امتحانش کنم تا اگه شانس تناسخ  توی دنیای موازی پیدا کردم خدا یه نگاهی به خواسته های زندگی بعدیم برسهXD

۲۶ خرداد ۱۴۰۲
همینطوره ... از نوشتنش لذت بردم ... امیدوارم شما هم لذت برده باشین ... 😊

عالیه ... مهم نیست که بقیه بهترن یا بدتر ... مهم لذتیه که از نوشتن و تصورش بردین ...
شاید ... شاید با این نوشتن در روح و دلتون حک شده باشه و زندگی زیبایی رو بسازین. 🌱✨
۲۷ خرداد ۱۴۰۲

[نظر نامربوط به پست]

سلام !

چرا دنبال کنندگان وبتون رو 20 موندن و تغییر نمیکنن؟ یا بهتر بگم چرا با وجود بیشتر از 600 دنبال کننده این تعداد رو رو 20 گذاشتین؟ سری قبل که به وب سر زدم 25 بود، کمتر شده که XD

۲۸ خرداد ۱۴۰۲
سلام، وقت بخیر ... 🌱🌹

چون نمایش تعداد دنبال کنندگان رو به کمک زبان جاواسکریپت به تعداد ثابت و مشخصی تغییر دادم، چرا که تعداد دنبال کننده رو نمی‌خواستم حذف کنم چون که طراحی این باکس رو به‌هم میزد و از طرفی هم این عدد برای نمایش مهم نیست، حداقل بالای ۲۰ نفری که توی این باکس نشون داده میشه دنبال کننده این بلاگ هستن.

 تا حالا این عدد رو تغییر ندادم، عجیبه ۲۵ دیدین ...
۲۸ خرداد ۱۴۰۲
مرسی از حمایتتون ... خوشحالم که خوشتون اومد 🌱🌟
۲۹ خرداد ۱۴۰۲

حاجی شما چرا کتاب نمی‌نویسی؟ :))

۳ تیر ۱۴۰۲
شرمنده می‌کنی حاجی ... :)) 🙏🌱🌹
۳ تیر ۱۴۰۲
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
چت درباره من تماس جعبه ابزارها آسمانی‌ساز لینک رسان موزیک‌ها 💙 برنامه وبلاگ CKEditor Quill TinyMCE Froala کانال آپارات