درخت اسرار آمیز ...

امروز که در کوچه‌ پس کوچه‌های شهرم در حال پیاده‌روی بودم، مکان خاص و زیبایی نظرم را جلب کرد. مسحور آرامش و تنهایی‌اش شدم. گفتم که مگر می‌شود در میان این همه ساختمان و سازه‌های چند طبقه و سنگین نما، چنین مکانی هم باقی مانده باشد. شاید چشمانم سحر شده باشد و همینطور هم بود. زمانی که وارد محوطه این حسینیه شدم، آنقدر محو آرامش و زیبایی آن شدم تا حدی که بعد از مرور تصاویری که از این مکان زیبا گرفتم متوجه نبودن تنه‌ی درخت سمت چپ در تصویر شدم. هر چه در تصویر نگاه کردم متوجه نشدم. آخر مگر ممکن است چنین چیزی وجود داشته باشد. درختی با برگ‌های بسیار، اما بدون هیچ بندی به زمین. در آخر متوجه حقیقت موضوع شدم.

به این فکر فرو رفتم که چگونه چنین حسینیه‌ای در این مکان وجود داشته و دارد. در ذهنم زمانِ گذشته را مرور کردم و به نقطه‌ای از زمان رسیدم که انسان‌ها برای تشکیل یک جامعه نیاز به تفکرات، قوانین، اعتقادات مشترکِ مورد قبول برای هم و همینطور یک مکان برای تشکیل این جمع نیاز داشتند. اگر به جلوی درب این حسینیه دقت کنید، مجموعه‌ای از کفش‌ها و کتانی‌ها را می‌بینید. امروز جمعی از بانوان برای تلاوت قرآن جمع شده بودند. کاری به نوع و بررسی اعتقادشان ندارم، تنها دلیلی برای ماندگاری چنین مکانی نزدیک به شهر داشتم که بدان پی بردم.

حال سوال من این است:

چگونه درخت سمت چپ در تصویر، بدون تنه‌ی خود، در این عکس وجود دارد؟

پیشنهادهای آسمانم

تا حالا۹ تا نظر داشتیم!

محمدرضا ...
خب درخت اسرار امیزه دیگه :)
سلام خوبین؟
با یه پست آسمانی ما رو خوشحال کردین.
۱۴ آبان ۱۳۹۸
سلام ... مرسی ... خوبم ... شما چطورین ؟
خخخ ... همینطوره ... :))
خب این پست آسمانی نبود ... ولی چون توی آسمانم منتشر شد یه جورایی ایهام داره ... 
مرسی ... شما هم با نظرتون خوشحالم کردین :)
۱۴ آبان ۱۳۹۸
چه مکان پر از ارامشی ...
میشه بدونم کدوم شهره .؟
۱۵ آبان ۱۳۹۸
اوهوم ... خیلی آروم و قشنگه ...
اینجا قائمشهره ... میشه وسطای مازندران ...
۱۵ آبان ۱۳۹۸
جلل الخالق احتمالا رو سقف نکاشتن اینو؟
۱۵ آبان ۱۳۹۸
:)) ... خب ... مساله سرگرم‌کننده‌ایه ... :))
۱۵ آبان ۱۳۹۸
سلام
خوبید آقا محمد رضا؟:)
چقد کم پیدایید:)

چقد جالبه این درختهههه:))
۱۷ آبان ۱۳۹۸
سلام محیا خانم ... مرسی ... من خوبم ... شما چطورین؟ ... این روزا حس و حال نوشتن نیست ... و کم میام اینجا ... آره ... خیلی جالبه :)
۱۷ آبان ۱۳۹۸
ممنون شکر خوبم:)

عه :( چه بد:( این حستون خیلی طولانی شده ها:(
امیدوارم زودتر حس وحال وذوق نوشتن برگرده:)
۱۷ آبان ۱۳۹۸
خب ... همینطوره ... دیگه اون حسه نیست ... فقط میام و یادی از اون حسه می‌کنم ... ولی کسی از آینده چیزی نمی‌دونه که ...
۱۷ آبان ۱۳۹۸
بله کسی از آینده چیزی نمیدونه:)
خودمم اگه کمک دوستان نبود شاید همینقدر فاصله میگرفتم...
امیدوارم هرچی به صلاحه براتون اتفاق بیوفته:)
ننویسیدم تو یاد ما هستید:)
۱۷ آبان ۱۳۹۸
نوشتن رو دوس دارم ... پس یه روز حتما بر میگردم ... مرسی ... شما هم همینطور ... :)
۱۷ آبان ۱۳۹۸
من فکر میکنم درخت داخل حسینیه کاشته شده...
۱۹ آبان ۱۳۹۸
آفرین ... نزدیک شدین ... :)
۱۹ آبان ۱۳۹۸
داخل باغچه است انگار
سلام راستی :)
۱۹ آبان ۱۳۹۸
سلام ... حال شما ؟
... آفرین ... این شد یه جواب درست ... اون محوطه بیرون حسینیه که با حصار فلزی بسته شده جای تنه درخته ... :)
۱۹ آبان ۱۳۹۸
توی بیمارستان راضی طهران، کنار سالن انتظار یک تنه درخت هست که ریشه هاش توی زمینه و سرش از سقف خارج شده! شاید این درخت آسرارآمیز شما هم مثل اون باشه.
۲۷ آبان ۱۳۹۸
خب ... به خاطر نور ظهر ... به خوبی تنه‌ی درخت معلوم نیست ... فقط یه کم عقبتره
۲۸ آبان ۱۳۹۸
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
چت درباره من تماس جعبه ابزارها آسمانی‌ساز لینک رسان موزیک‌ها 💙 برنامه وبلاگ CKEditor Quill TinyMCE Froala کانال آپارات