یاوانای من، دنیا بی تو، بی رنگ هست. از آن روزی که پادشاه تاریکی ملکور درختان زیبایت را خشکاند و دنیا را به تاریکی فرو برد، ما دیگر نتوانستیم هم صدا شویم. از آن روز موسیقی زیبای نگاهت از من دریغ شد و تیلههای چشمانت را گریان دیدم. گویا ارو سرنوشت را این
چند سال پیش یادمه یک سری از بچههای وبلاگنویس بودن که به خاطر اینکه نمیتونستن موبایل داشته باشن (به هر دلیلی) و فقط حق استفاده از لپتاپ داشتن، روی آورده بودن به وبلاگنویسی و منتظر این بودن که اتفاق خاصی بیوفته تا بتونن از طریق موبایل وارد اینستاگرا
یک سری روزهایی هست که حال انجام هیچ کاری رو نداریم. میریم به هر کاری دست میزنیم توی اونا شکست میخوریم یا ناراحت و سرزنش میشیم. اونجاست که دلت میخواد از این دنیا خارج بشی و به دنیای دیگهای سفر کنی. بعضی از ما میریم س
آردا نام دنیای داستانهای جان رونالد روئل تالکین هست که ما پیشتر از طریق سه گانه ارباب حلقهها با دنیای فانتزی این داستانها آشنا هستیم. من به شخصه علاقه خاصی به این دنیا، شخصیتها و داستانهای این دنیا دارم و قبلتر در سال ۱۴۰۱
یکی از امکانهای جذابی که بلاگ بیان به دنیای وبلاگهای فارسی اضافه کرده بود، امکان دنبال کردن وبلاگها بود که در کنال امکان لایک و دیسلایک به عنوان امکانات اجتماعی به وبلاگستان فارسی وارد شد. اما خارج از بیان ما چنین امکانی رو نداشتیم چون شما برای دنبال
وبلاگنویسها با نوشتن زندگی میکنن، یعنی نوشتن جزوی جدا نشدنی از زندگیشونه مثل غذا خوردن و وابسته به شرایط محیطی نیست، مثلا بلاگفا به مشکل خورد یا بیان میخواد بره یا نه. و این تفاوت بین وبلاگنویس و نویسنده وبلاگ هست. نویسنده وبلاگ به
بعضی از پستها در پستینا شاید یک خطی یا فقط گفتن همین یک جمله بودند که « امروز حال ندارم بهتره بخوابم :| ». وقتی منِ خواننده با یک چنین پستی روبرو بشم، با خودم میگم که برای چی باید وقتم رو برای خوندن یک همچین پستی کنار بذارم و عملا کسانی ک
آدم وقتی به این عکسهای تبدیل شده نگاه میکنه، اول یک کمی جذاب هستن ولی به عمق ماجرا که فکر میکنی میبینی چقدر برای اونی که سالها برای ساخت یک همچین تصویری وقت میذاشته و ذوق و هنری داشته دردناکه اما چه میشه کرد آیا؟! پیشرفت
ما به این محتوا، چه نوشتن و چه خواندنش ندارم چون خودش بحث طولانی داره. بعضی مواقع یکی از چالشهای من برای نوشتن این محدودیت فکری بود و شاید برای خیلی از شما هم باشه که حرف زیادی برای گفتن ندارم، چرا اصلا بنویسم. یا این پست فاخر و یا ارزشمند نیست در صورتی که
اما برای ما که ایران هستیم نوروز همراه با نگرانی از شرایط حال و آینده جشن گرفته میشه. هر چقدر هم بخوایم بیخیال باشیم اما تا نانی هم که هر روز میخوریم این شرایط تاثیرگذار شده و نمیتونیم این شرایط رو نادیده بگیریم. به نظرم امسال، سال تعیین کنندهای خواهد بود.
واقعا چه رسم زیبایی هست این چهارشنبه سوری، از بالا که به پایین نگاه کنیم، هر خونهای، هر کوچهای یک چراغ آتشین روشن میشه، مثل روشن شدن دلها درون تاریکی هست، روشن شدن قلبهای یخ زده، صدای خنده بچهها و صدای بلند وسایل آتش بازیشون. رسمهای گ
اما پیدا کردن و خوندن وبلاگها هر روز سخت و سختتر شده و خیلی از مواقع وارد پنل وبلاگمون میشیم شاید یک یا دوتا ستاره روشن باشه در صورتی که ما با تمام این مهاجرتهای وبلاگنویسهای قدیمی که در این چند ساله اتفاق افتاده هنوز صدها وبلاگ فعال داریم که حتی هر چند