یکی از کارهای مورد علاقهی من زمان شروع وبلاگنویسی، ساخت پاکست بود. اما رفته رفته با این واقعیت آشنا شدم که من به صورت مادرزادی صدای عالی و کاملی ندارم و برای کار کردن روی صدا هم وقت و انگیزهی کافی رو هم ندارم چرا که به برنامهنویسی و بازی و عکاسی و انیمه و ...
با وجود بسته شدن سایتهای بزرگ ایرانی دانلود فیلم مثل «ایران فیلم» و «فیلم۲مووی» و همینطور سایتهای دانلود انیمه مثل «تک انیمه» و همینطور انجمن «دنیای انیمه»، کاربران محتوای دیجیتال مثل فیلمبازها و دوستداران انیمه و همینطور مانگا،
تا به حال برایتان پیش آمده است که مطلبی در وبسایتی یا وبلاگی، نظر شما رو به خود جلب کرده باشد و با خود بگویید که ای کاش این را بقیه هم میخواندند و از آن استفاده میکردند؟ و با این کار نه تنها نویسنده آن مقالهی خوب مورد حمایت قرار میگرفت و کار خود را با انگیزه بیشتر ادامه میداد
بعد مدتها خاموشی، بالاخره تصمیم گرفتم که شمعی روشن کنم و سفر جدیدی به دنیای زیبای وبلاگنویسی رو شروع کنم. در همین حین شروع به طراحی و پیادهسازی یه قالب جدید برای این ادامهی این سفر کردم. هر اتفاقی ممکنه بیوفته از جمله اتفاقی که برای حرکت قبلیم افتاد.
انیمه Kimetsu no Yaiba یا ترجمه فارسی «شیطان کش» و ترجمه انگلیسی «demon slayer»، یکی از جدیدترین انیمههایی هست که منتشر شده. وقتی لیست انیمههای در حال انتشار رو میدیدم و به پوستر این انیمه بر میخوردم ... از شخصیت اصلی و شیاطینی که تصاویرش منتشر شده بود حدس میزدم که اینم یه انیمه تکراری و خسته کننده هست
دو هفته قبل، پستی با عنوان « درخت اسرار آمیز ... » منتشر کردم که پیرامون عکسی سخن میگفت. نظرات مختلفی را بیان کردید و حال به نظرم زمان نشان دادن حقیقت پس این موضوع رسید. حقیقتی که امروز ما با آن دست به گریبانیم. این که ما چشمانمان را به راحتی نسبت به حقایق زندگیمان میبندیم،
امروز که در کوچه پس کوچههای شهرم در حال پیادهروی بودم، مکان خاص و زیبایی نظرم را جلب کرد. مسحور آرامش و تنهاییاش شدم. گفتم که مگر میشود در میان این همه ساختمان و سازههای چند طبقه و سنگین نما، چنین مکانی هم باقی مانده باشد. شاید چشمانم سحر شده باشد و همینطور هم بود.
« هر آنچه که میبینیم و میشنویم و حس میکنیم، بر ما تاثیر میگذارد. » ... شاید منم همینطور شدم ... الان که نگاه میکنم ... چقدر که شبیه این خانومی که توی انیمه « باغ کلمات» به تصویر کشیده شد ... شدم ... کسی که دیگه حس و حال هیچ کاریو نداره ... دیگه نمیدونه چیکار کنه ... اما یه روز ... یه روز ممکنه خیلی چیزا تغییر کنه ...
شاید باورتون نشه ولی از آخرین پستی که منتشر کردم ... یعنی اسفند ۹۸ تا حالا یه جورایی مشغول دیدن این انیمه بودم ... حالا به صورت پاره وقت :)) ...
سوالی که اینجا پیش میاد اینه که : « مگه میشه آدم حدود ۴ ماه مشغول دیدن یه انیمه باشه؟ »
عید نوروز در راهه و فقط دور روز دیگه با ما فاصله داره اما قبل از این که سال نو رو جشن بگیریم، خودمون رو برای عید آماده میکنیم. کارایی مثل خرید لباس و وسایل جدید که بعضیها انجام میدن و بعضیها هم نه، اما کاری هست که همهی ما تقریبا انجام میدیم و اون خونه تکونی هست. کاری که قبل هر عید یه جورایی باید انجام بشه
مدتها پیش، یعنی دوران دبیراستان، معلمی داشتیم که تسلط فراوانی به زبان فارسی داشت و برای ما در مورد ریشهی کلماتی که استفاده میکنیم صحبت کرد. این موضوع برای من خیلی هیجان انگیز بود، چرا که تا به حال اصلا به این که چرا این کلمات باید استفاده بشن،
الان ساعت 5 صبحه ... و من منتظر طلوع خورشید هستم، بعضی وقتا که دارم به این لحظهی زیبا فکر میکنم، میبینم که چقدر لحظات زیبا رو ما از دست میدیم ... شاید همون یک لحظهی زیبا مسیر جدیدی به زندگی ما بده، شاید تغییری ایجاد بشه . همهی ما متولد یک لحظه هستیم. یک لحظه که پدر مادر تصمیم به ازدواج میگیرن،